بسیج لشکر مخلص خداست

سلام بر طلیعه ی روشن تحصیل و تهذیب

سلام بر طلیعه ی روشن تحصیل و تهذیب
سلام بر تلاقی مقدس مهر و رزم
به بلندای رفیع سرفرازترین دفاع تاریخ دفاع از نور و روشنی و فرقان
تهنیت باد بر علمداران بر حق افلاکی بر نیک سرشتان علم و اخلاق
بر سنگرداران نور در خط مقدم رویارویی با تیرگی جهل و ظلم و بی عدالتی
سلام بر وارثان همیشه قائم در کشمکش های خاکستری قرن که هر زمان سیاهی و یاس ناظران را در بیراهه های جهان نوین به خود وا می گذارد
سپیدی نور و روشنی را در فریادهای عاشقانه و سراسر ایثار جوانمردان بی نشان جستجو می کنن اکنون که کشور سر بلند و اسلامی ما در تندبادهای روزگار جوانمردانه ایستاده و ذره ای از مرزهای میهن عزیزمان دچار خدشه و تغییر نکرده است اکنون که دنیا به این درک رسیده است که ایران دژی نفوذناپزیر و زمینه ساز ظهور آقا و سرورمان مهدی موعود است
اکنون که زمین و زمان با شبکه های از خطوط نامرئی ضد اسلامی و جنگ فرهنگی در برابرمان قد علم کرده اند ما با تکیه بر پروردگار و اوامر حکیمانه رهبرمان دوشادوش هم هوشیار و بیدار فریاد(واعدو لهم استصم من قوه)را سر می دهیم و پاسدار حرمت و عزت شهدا و ایثارگرانمان خواهیم بود




جهانیان بدانند راه ولایت فقیه راه امام راحلمان امام خمینی ره است و ما فرزندان ایران منسجم تا قیام موعود و وارث دین محمدی بر همین راه خواهیم بود.
ای همراهان راستین حقیقت و ای طلایه داران همیشه هوشیار در صحنه ی علم و آگاهی دست به دسته هم مصداق آیه شریفه ی ان الله بحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کما نهم بنیان مرصوص باشیم و آن را در ماوراء این آسمان عاشقانه و مقاوم به تصوبر بکشیم ما که جسم و جانمان پیشکش خاکه عزیز و ارزشمند میهن اسلامی است.

و درود
درود بر ایستادگی و مردانگی و امید شما مجاهدان صحنه رزم که کوله بارتان سبزترین بهار را به ارمغان می آورد و حضورتان به فرموده رهبر حکیم و فرزانه مان محکم ترین و راسخ ترین پشتوانه برای به تعالی رسیدن درخت تنومند ایران عزیز است


نويسنده : مریم


بزرگ شدن همپای یک دنیا مخاطره...

کوچکتر که بودم تمام دغدغه ام داشتن اسباب بازی ها و لباس های رنگارنگ و گلدار و کتاب های قصه یا یک عالمه عکس و نقاشی بود.
مثل یه گنجشکاز این شاخه به این شاخه می پریدم تا از هر اتفاق زندگی بخشی را به ذهن می سپردمو گاهی خود را در نقشی خیالی تصور میکردم و در این گیر و دار مدرسه بایم مامنی مطمون و داست داشتنی بود درست مثل خانه
بزرگتر که شدم نمیدانم دنیا عوض شد یا خودم آن دلخشوی ها و سرگرمی ها کمرنگ شدند و ناخداآگاه جای خود را به مسائلی جدی دادند حرف ها و نصیهت های مادر و معلمم تغییر کرد انگار مرا از خطراتی پیدا و پنهان ایمن میکردند.
مادر به وقت و وسواس مواظب رفتارها و اعمالم بود حتی گاهی که تنها بودم مثل جرقه ایی رفتارم را به خود مطمئن می ساخت
دور و برم را که به وقت نگاه کردم کاملا متوجه شدم که علت چیست؟تغییر سن و سال و افکار و دیدگاه های من نقطه عطفی بود برای این که من به دنیایی متفاوت پا گذارم و یک جور دغدغه و تکاپو و خطر و امید
خیلی خوش حالم که ما جوانان ایرانی چاچوبی مطمئن و روشن از هنجار ها و ارزش ها را در زندگی برای خود به همراه داریم و این چاچوب هدیه ایی است از صدها الگو پسندیده و ارزشمند ملی و فرهنگی .و حماسی ککه به داشتن آنها افتخار کرده و می بالیم.
اما من گاهی دچار دوگانگی میشوم چرا زمانی که از اینترنت عکس بانو ایرانی مشهور را جستجو می کنیم
ملاک های ارزش گذاری او با تصورات من متمایز است
چرا داشتن پوششی زننده و نمایان بودن موی سر و داشتن آرایش جز لاینفک آنها شده است و این عوامل عوامل جزابیت و کشش هایی شده که نوجوانان را به خود معطوف و مشغول می سازد.
چرا نحوه گریم فرم لباس و مارک گوشی فلان هنرمند و بازیگر یا ورزشکار وسیله ایی برای رقابت افراد شده است هر روز یک مشغولیت فکری تباه و نافرجام صدها ساعت از وقت جوانان را به خود اختصاص می دهد و این امر سبب ایجاد شکاف عمیقی بین والدین اولیا مدرسه مسئولان با جوانان شده است.
چرا جستجوو پرسه در فضای مجازی با موضوعیت علمی فرهنگی مذهبی و ملی نیست چرا در گوشی های افراد آنقدر که تصاویر زننده بی هدف وجود دارد خبری از نرم افزار های دینی و ملی نیست.
من در چنین فضایی احساس ناامنی می کنم خیلی خوش حالم که در کنار مادری هستم که راه را از چاه به خوبی تشخیص می دهد من به بیراهه نمیروم چون از آن بیزارم.


نويسنده : مریم


منم قاصدکی غرق تمنا/تویی عاشق رخسار محمد

گفتم  که نظر کن تو به گلزار محمد                      گفتا که بود نقشه ی گل کار محمد
گفتم که تو نوری و از این خاک جدایی                 گفتا که بود نور خدا یار محمد
گفتم که دلت گلشن اسرار الهی است               گفتا که چه زیبا گل رخسار محمد
گفتم که در این راه بسی خسته و نالان              گفتا که نیم عشق بود یار محمد
گفتم که هزاران چه سرایند بر گل                       گفتا که چه خوش زمزمه تار محمد
گفتم که می لعل لعب خواب ز من برد                 گفتا که نگر دیده ی بیدار محمد
گفتم چه نشستی که دل و دین همه بر باد          گفتا که ببر سر به سر دار محمد
گفتم که همه شب دل من غرق تمناست             گفتا که شوی شب همه بیمار محمد
گفتم که دو ابروت شده تیر و کمانک                     گفتا که چه تدبیر به پیکار محمد
گفتم که دل من نه دلی خوشخط و خال است       گفتا که ببر توشه به بازار محمد
گفتم که به سر منزل هستی نبرم راه                  گفتا که نگر نقشه ی کردار محمد
گفتم که بدون تو شبم چو شب یلداست              گفتا که برد خواب به دیدار محمد
گفتم که منم قاصدکی غرق تمنا                         گفتا که تویی عاشق رخسار محمد


نويسنده : مریم


تبرهای شیطان

شیطان برای پیروزی بر مقربان درگاه خداوند تیرهتیی دارد که در روایات آمده که خطا نمیروند

1-نگاه کردن به زن های نامحرم
متاسفانه علیرغم داشتن جامعه ای اسلامی و با اصالت به علت رواج فرهنگ پوچ و توخالی آرایش و گریم زنان گاهی خود را به فرمی در می آورند که بسیتر زننده و نابههجار است حتی گاهی با دیدن قیافه آنها دچار وحشت و تعجب میشویم این فرهنگ ارث رسیده از ماهواره ها و جهان غرب  تیری است که نگاه های گناه آلود مردان را به خود جلب میکند و شیطان در این حالت فریاد شادی و سرخوشی سر میدهد
2-دوستی پول و مال و ثروت
امام علی(ع)میفرمایند:پول و درهم و دینار فساد انگیز است و از تیرهای شیطان هستند
شیطان میگوید:اگر بنی آدم دوستدار زنان نامحرم و پول و ثروت شود این ویژگی از بت پرستی هم برای من بهتر است
کمی به خود بیایم شاید ما هم درگیر تیرهای شیاطین هستیم و خودناآگاه و بی خبر به زندگی روزمره خود مشغولیم
اطراف رانگاه کنیم پاسخ خود را دریابیم

 


نويسنده : مریم


خدایا مرا ببخش

 

مریم زارئی/نمیدانم چرا گوش هایم منتظر شنیدن هر صدایی میماند جز اذان

گوش جانم ناشنواست به گلبانگ حق

 

پیک حق ندا میدهد بشتابید به سوی رستگاری این جا بهشت را تقسیم میکنند پس چرا خبری از اجابت کنندگان نیست پناه میبرم به تو ای خداوند منان از شر هر چه وسوسه گر است

 

صدای آواز،آهنگ،صدای زنگ تفریح،صدای تلفن،سریالی که دنبال میکند

 

چقدر هیجان زده میشوم از این ها وای بر من کو آن حالت روحانی که در زمان پیامبر اسلام(ص)پشت شیطان میشکست و بینی او را به خاک میمالید

 

خداوندا نور و عظمتت وصل ناپزیر است پس چرا من به تکه یخی تبدیل شده ام که هراسانم از جاری شدن به سوی تو

 

خدایای خوبم روح و جانم را در زمزم و کوثرت شست و شو ده آن طور که شایسته خلیفه الهی هستم مقرب درگاهت قرارم بده

 

من لذت های این دنیا را نمیخواهم تو مرا به خود بخوان با صدای دلنواز اذان همان که به رسول بر حقت وحی فرمودی همان که با نام اعظمت الله شروع و ختم میشود

 

برمیخیزم و وضو میسازم خدا مرا به سوی خود میخواند

 

الله اکبر از این جبروت

 

الله و اکبر از این حضور پرشور

 

من رستگاری میجویم از نمازم حال عجیبی است قد قامه الصلاه

 

 

 


نويسنده : مریم


دل نوشته یک فارغ التحصیل دانشگاه

چقدر خوش حال بودم علی رغم تمام کمبودها و بی بضاعتی های اقتصادی خانواده ام دانشگاه قبول شدم همه میگفتند رشته من رشته خوبی است و آینده اس تضمین شده است خبر نداشتم 4 سال عمر پر ارزش و برگشت ناپزیر را در کنار پس انداز پدرم جدا از دوری از پدر و مادرم در طبق اخلاص گذاشته ام و رو به روی آینده ای مبهم و دور از دسترس زندگی کردم و ساختم و رسیدم به نقطه ای که به نظرم چندین فرسخ از شروع تصمصم عقب تر است.

به کجا بروم و به که رو بزنم که گوشه ای از بار زندگی من که مجهول و سردرگم است را با دستگیری و یاری کردن بر زمین بگذاشتم باری سنگین و طاقت فرسا

نگاه های پدر و مادرم را بگو که سوسوی چشمان پر از امیدشان هنوز هم به این امیدوار است که دخترم کارت درست نشد؟!چه خبر فلان جا رفتی با فلانی مشورت کردی معرفی نامه گرفتی و هزار تا از این چیزا

خدایا کمکم کن فقط میخواهم هزینه بر باد رفته را لااقل برگردانم یعنی میشود ما هم دست در جیب خودمان لقمه نانی به سر سفره ی پدرمان بیاوریم و بگوییم رشته ای را که خواندیم و عمری را که گذراندیم قطره ای از اقیانوس خوشبختی دیگران را نصیب ما هم می کند.

بعید میدانم اما امیدوارم...

 


نويسنده : مریم


خوف و رجا در تنگنای زندگی

خیلی از جوون ها فکر میکنن الان مهم ترین مسئله در اجتماع داشتن یه ظاهر زیبا و جذابه،به همین علت با انواع راه ها و هزینه های زیاد شروع میکنن به ردیف کردن این جذابیتها مثلا

*پول هاشون رو به جای این که درست سرمایه گزاری کنند خرج لباس و کفش و لوازم بهداشتی آرایشی میکنند.

*یکی از دغدغه های جدیدشون مدل موهاشونه مدل هایی که اگه ریشه یابی بشن میرسن به مبدا که نه تنها وجهه ی اسلامی ندارد بلکه کاملا شیطانی است.

*رنگ هایی که توی کیف و کفش و لباس و ماشیناشونه باید با هم هماهنگی داشته باشد و گرنه از جامعه طرد میشوند و جایی بین دوستاشون ندارند.

*بیشتر وقتشون رو با دوستایی که بی هدف و بلاتکلیف هستند سپری می کنند.

 

*مدل گوشی هاشون باید به روز باشه گوشی که کاربرد اصلیش یه مکالمه ساده و مختصره الان باید مثل یه ابر رایانه نیازهای روزمرشون را بر طرف کند.

*انجام انواع عمل های زیبایی مدل بینی و لب و ابرو و پلک و گونه باید مطابق با گذر زمان عوض بشود باید شبیه به فلانی شوم...!!!

*لحجه و ریتم حرف زدن که توی بعضیا آنقدر عجیب و غریبه که گاهی آدم از طرز حرف زدنشون خندش میگیره و هزار و یک جور دغدغه ی بی مورد و بی هدف و متاسفانه هزینه بردار 

منم و یک کشور اسلامی و یک راه پر فراز و نشیب و یه هدف روشن اگر خدا بخواهد ان شا الله

من فارغ از همه ی دغدغه های روزمره زندگی فقط به روش زندگی مادرم نگاه میکنم

ایشون به من  میگن که توی بی راهه های موجود من با چشم باز و هوشیاری کامل چه جوری تو مسیر زندگیم حرکت کنم که هیچ یک از انحرافات و خطرات دامن گیر من نشود و راه رسیدن به هدفم را د زمان مناسب با امکانات موجود و متعصب به امور مذهبی و فرهنگی میهنم طی کنم.

من هرگز به جمله معروف خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو توجهی ندارم من از بدی تاثیر نمی پزیرم  محیط باید از خوی های من تاثیر بگیرد.


نويسنده : مریم


وارث بر حق میراث محمدی کاش بیایی و...

حواسمان باشد به آثار و نشانه های اسلام ستیزی آنجا که به اسم دین محمدی حرمت ها را میشکنند و نماز گزاران در ماه عزیز و روحانی رمضان قتل عام میکنند.
حواسمان جمع باشد برای تشخیص راه از چاه
خداوندا آخرالزمان است که گروهکی جاهل و ظالم به کشتار بشریت پرداخته اند و این ددمنشی آنها جا و مکان ندارد و هیچ رحم و مروتی در حملات آنها دیده نمیشوند.
میخواهند شاخ و برگ های پر ثمر معنویت و انسانیت را به خیال خام خود قطع کنند تا به ریشه برسند
با پرچم سیاه وفریاد الله اکبر فریبنده شان مساجد را ویران میکنند و سحرگاه ۱۹ رمضان را بارها تکرار میکنند.
یا ابا صالح المهدی چگونه میتوانم قطره ای در اقیانوس پر صلابت حامیان دینت باشم.
نکند در مسی پر فراز و نشیب عصر جاهلیت امروزی پایم به سمتی منجرف شود که رنگ و لعاب گروه های تروریستی را دارند.
چه در فکر و ذکر چه در پوشش و نوشتار  و کردار و گفتار
زمین آلوده به انواع ناجوان مردی هاست،کاش ایران زمین من صحنه ظهور سبز و محمدی شما باشد مولای خوبان
راستش را بخواهی ترسی در اعماق وجودم دارم از این که نکند به جایی برسیم که مرز مشخصی بین اسلام ناب و میراث جدت رسول الله با دین پوشالی این گروه های تکفیری وجود نداشته باشد.

دستم به دامانت ای والاترین منجی بر حق ای ستودنی ترین مخلوق خدایی دستم را بگیر تا بخوای عاشقانه و عارفانه ام در وقت نماز و رکوع و سجود عاجزانه ام در شب و روز جلوه ی الهی به خود گیرد چرا که حس میکنم هر تظاهری در ذکر و فکر من که بویی از رخ تکلیف دارد مرا یک گام از تو ای محبوب من دورتر میسازد.
به چشم خود میبینم که دیگر در این کره خاکی سرزمین امنی وجود ندارد.
کوچه های انتظارت را سعی صفا و مروه میکنم آنقدر غمگینم از دل و دنیای من غرق در بلاتکلیفی است شما فرمایش بده آقای  من چه کار کنیم؟
ما این میهن و این دین مقدس را با هزاران گل پرپر شده مذین به صلوات حراست میکنیم
شما فرمان بده ما دل و جان را فدا میکنیم
در سایه ولایت فقیه و فرمایشات امام خامنه ای حکیم و فرزانه چشم انتظارت میمانیم 
آقا جان میدانم باران اشک چهره مبارکتان را پوشانده است میدانم انتظار فرجت طول کشیده است.
ای تک سوار جاده علم و دایت با کوله باری از صبر و استقامت و هوشیاری همراهیت خواهیم کرد  فقط فرمان بده
یا قائم آل عبا اباصالح المهدی به برکت نام مادرت حضرت زهرا تعجیل بفرما…
منتظریم…

نويسنده : مریم


علت مهاجرت از شهر افسانه ای سروستان

به راستی چرا مردمان اصیل سروستان از این شهر گریزانند ؟ پای صحبت های بزرگان خانواده که می نشینی ، از سرسبزی های سروستان در نیم قرن گذشته چنان تعریف می کنند که گویی افسانه ای بیش نیست . از کوچه باغ هایی سرسبز با درختان به هم تنیده که درختان اجازه ی عبور نور خوشید را به آن کوچه های رویایی نمی داد.از هر دیوار درختی آویزان ، درختان انار و انجیر و  زرد آلو از یک طرف ، و بادام ها و گردوهای سر به فلک کشیده ی تنومند ، که نشان  از قدمت این باغ ها می رساند ،از طرف دیگر. جوی های آب که از باغ وارد کوچه شده و به باغ بعدی می روند، و صدای شرشر آب که از پستی و بلندی های کوچه باغ ها شنیده می شد، حال و هوای خاصی به کسانی که از آنجا گذر می کردند می بخشید ، و ناخواسته کنار آن می نشستند و و پاهای خویش را در آن قرارداده و لحظاتی چند را این گونه می گذراندند . و صاحبان  باغ میوه های درختانی را که از دیوار باغ آویزان بود ،  نمی چیدند و و می گذاشتند برای کسانی که از کوچه عبور می کردند تا از آنها تناول کنند ، یا اینکه صاحبان باغ عابران را صدا زده و بعد از خوش و بش کردن با آنها مقداری  میوه به آنها تعارف می کردند .
Inline image 2

 

کجا رفتند  آن سرسبزی ها ؟؟؟!!!

 

 چه شد آن باغ ها ، که اکنون دیوار خرابه ای بیش از آنها باقی نمانده است؟؟؟!!!

 

Inline image 3

 

چرا آبی در جریان نیست؟؟!!

 

با گسترش شهر برای تامین آب آشامیدنی چاه هایی عمیق و بی تدبیر در نزدیکی قنات حفر شد و کم کم آب قنات پائین رفته تا جایی که برای آن رمقی باقی نمانده که حتی از مظهر قنات هم فراتر رود. اکنون چه تعداد از این باغ ها باقی مانده است ؟باغ هایی که خود منبع درآمدی برای مردم بود.آبی که در زمستان برای کشاورزان مایع برکت بود درآمد ، حال خشکیده و صفا و سرسبزی ای که در شهر بود از بین رفته هوا بسیار گرم شده و معدود درختانی که باقی مانده از کم آبی پژمرده اند.برای گذراندن اوقات فراغت مکان های تفریحی مناسبی در شهر وجود ندارد و جوانان دیگر شغلی برای امرار معاش ندارند. .حتی با وجود اینکه این شهر از نعمت چاه های نفت بسیار بهره مند است می بینیم که با بهره برداری از این چاه ها دردی از بیکاری مردم برطرف نشد ، چرا که برای بکارگیری جوانان این مرز وبوم بهانه های متعددی چون تخصص و ... می گیرند . و این است که اکثریت افراد مشغول به کار غیره بومی اند. کارخانجاتی که پابر جا بودند و نیروهای زیادی را به کار گرفته بودند، با انتقال کار خانجاتشان به شهر های دیگر باعث مهاجرت تعداد زیادی از کارگران به همراه خانواده هایشان به آن شهرها شدند. خشکسالی های پی در پی باعث شده که بعضی از مردمان روستا هایمان به دلیل کمبود آب آشامیدنی و نبود شغل روستاهای خویش را ترک کنند.

 

به راستی نباید تدبیری اندیشید برای آینده این شهر؟؟

 

آیا نباید با ایجاد باغ هایی ، سرسبزی را دوباره به  این شهر بازگرداند ؟؟

 

آیا نباید با ایجاد مکان های تفریحی در خور شان مردم ، آنها را به ماندن در این شهر دلگرم کنیم؟؟

 

 نباید فکری برای ایجاد شغل های مناسب در این شهر کنیم تا از جذب شدن آنها به اشتغال کاذب و کار در شهر های دیگر جلوگیری شود ،و جلوی رفتن مردمان اصیل سروستان را بگیریم؟؟

 

امیدواریم در آینده ای نزدیک شاهد رشد و ترقی این شهر که جز با درایت مسئولین دلسوز این شهر امکان پذیر نیست باشیم .

 

ای که دستت میرسد کاری بکن                                   پیش از کز تو نیاید هیچ کار

 

 

آثار به جا مانده از تنها باغات این شهر:

Inline image 4

 

 

Inline image 5

 

Inline image 6

تن

Inline image 8Inline image 7


نويسنده : مریم


تنهايي هاي ناگريز

كوچه كوچه تنهايي ام را روي دستان خزان زدم قسمت ميكنم تكه ايي به درخت چنار عريان تازيان خورده از شلاق هاي سرد پاييز اندكي به ديوار فروريخته در هياهو زمان كه هماره حسرت استواري گذشته اش ميخورد قسمتي به برگ هاي خوشكيده كه رمقي به تن ندارد و مابقي را به...

تا كي به اين سو و آن سو بگريزيم و از چه رو من وحشت زده ام در پي چيستم يا كيستم چشمانم را ميگشايم من هستم و سجاده و اشك و اميد معبودم...

يا رب العالمين ادركني...

 


نويسنده : مریم


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد