کوچکتر که بودم تمام دغدغه ام داشتن اسباب بازی ها و لباس های رنگارنگ و گلدار و کتاب های قصه یا یک عالمه عکس و نقاشی بود.
مثل یه گنجشکاز این شاخه به این شاخه می پریدم تا از هر اتفاق زندگی بخشی را به ذهن می سپردمو گاهی خود را در نقشی خیالی تصور میکردم و در این گیر و دار مدرسه بایم مامنی مطمون و داست داشتنی بود درست مثل خانه
بزرگتر که شدم نمیدانم دنیا عوض شد یا خودم آن دلخشوی ها و سرگرمی ها کمرنگ شدند و ناخداآگاه جای خود را به مسائلی جدی دادند حرف ها و نصیهت های مادر و معلمم تغییر کرد انگار مرا از خطراتی پیدا و پنهان ایمن میکردند.
مادر به وقت و وسواس مواظب رفتارها و اعمالم بود حتی گاهی که تنها بودم مثل جرقه ایی رفتارم را به خود مطمئن می ساخت
دور و برم را که به وقت نگاه کردم کاملا متوجه شدم که علت چیست؟تغییر سن و سال و افکار و دیدگاه های من نقطه عطفی بود برای این که من به دنیایی متفاوت پا گذارم و یک جور دغدغه و تکاپو و خطر و امید
خیلی خوش حالم که ما جوانان ایرانی چاچوبی مطمئن و روشن از هنجار ها و ارزش ها را در زندگی برای خود به همراه داریم و این چاچوب هدیه ایی است از صدها الگو پسندیده و ارزشمند ملی و فرهنگی .و حماسی ککه به داشتن آنها افتخار کرده و می بالیم.
اما من گاهی دچار دوگانگی میشوم چرا زمانی که از اینترنت عکس بانو ایرانی مشهور را جستجو می کنیم
ملاک های ارزش گذاری او با تصورات من متمایز است
چرا داشتن پوششی زننده و نمایان بودن موی سر و داشتن آرایش جز لاینفک آنها شده است و این عوامل عوامل جزابیت و کشش هایی شده که نوجوانان را به خود معطوف و مشغول می سازد.
چرا نحوه گریم فرم لباس و مارک گوشی فلان هنرمند و بازیگر یا ورزشکار وسیله ایی برای رقابت افراد شده است هر روز یک مشغولیت فکری تباه و نافرجام صدها ساعت از وقت جوانان را به خود اختصاص می دهد و این امر سبب ایجاد شکاف عمیقی بین والدین اولیا مدرسه مسئولان با جوانان شده است.
چرا جستجوو پرسه در فضای مجازی با موضوعیت علمی فرهنگی مذهبی و ملی نیست چرا در گوشی های افراد آنقدر که تصاویر زننده بی هدف وجود دارد خبری از نرم افزار های دینی و ملی نیست.
من در چنین فضایی احساس ناامنی می کنم خیلی خوش حالم که در کنار مادری هستم که راه را از چاه به خوبی تشخیص می دهد من به بیراهه نمیروم چون از آن بیزارم.
نظرات شما عزیزان: